اپتومتـــــــــــری90
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 12:49 ::  نويسنده : samaneh keihanpur

جدیداً فروشگاه بزرگی در پاریس، توسط یک سایت دوست یابی افتتاح شده که ویژه زنان مجرد است. با گشایش این مغازه دیگر زنان مجرد نیاز به دوست‌شدن با مردان در خیابان‌ها یا محل‌های دیگری ندارند، بلکه مردانی در ویترین‌های این فروشگاه وجود دارند که می‌توانند آنها را پسندیده و بخرند!

بقيه عكسا رو تو ادامه مطلب ببينيد



ادامه مطلب ...


یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 21:28 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن،آگهی وفاتش را بخواند. حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است.هنگامی که برادرش لودویگ فوت شد،روزنامه ها به اشتباه فکر کردند که نوبل معروف(مخترع دینامیت) مرده است.

آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می خواند با دیدن آگهی صفحه اول میخکوب شد.

"آلفرد نوبل دلال مرگ و مخترع مرگبار ترین سلاح بشری مرد"

نوبل خیلی ناراحت شد و با خود اندیشید "آیا خوب است بعد از مرگم مرا اینگونه بشناسند؟ "

سریع وصیت نامه اش را آورد و جملات زیادی را در آن خط زد و اصلاح کرد.پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه ای برای صلح و پیشرفتهای صلح آمیز شود.

 

امروزه نوبل را نه بنام مخترع دینامیت بلکه بنام مبدع جایزه صلح نوبل،جایزه های فیزیک و شیمی نوبل و .... می شناسیم.او امروز هویت دیگری دارد.

                               

 

               " یک تصمیم برای تغییر یک سرنوشت کافی است "



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : vahid.sh


پاییز هزار رنگ ازغد 88/8/29

بهار سال 84(سال سوم راهنمایی)،کلاس ساکت و ارام،طبق معمول اقای امانت لب زیرینش را گاز می زند و با تکان دادن سرش من را که به چشمانش زل زده ام به جلو کلاس میبرد،بخوان...!!

"به نام خدا

موضوع:کدام فصل را بیشتر دوست دارید

پاییز فصل دوست داشتنی من،من برخلاف دوستانم و شاید همه افراد پاییز رابیشتر از بهار دوست دارم،به نظر من هر چیری زمانی زیبا میشود که به کمال نزدیک باشد و پاییز نهایت کمال زیبایی،همان بهار،است

........"

و چشم های میخ شده معلم که پلک هم نمیزد

پایان

و اخرین نمره تکراری 14!!!

       "کسانی که رنگ پریدگی پاییز را دوست ندارند نمیدانند پاییز همان بهاری است که عاشق شده است"     



سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 22:32 ::  نويسنده : samaneh keihanpur

+2


کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموارو نا موزونش خراشی بود بر صورت احساس.

با صدایش نه گلی میشکفت نه لبخندی بر لبی می نشست.صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید.

کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را . کلاغ فکر میکرد در دایره قسمت نازیبایی ها تنها سهم اوست و کلام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی شود.

کلاغ غمگینانه گفت:کاش خدا این لکه سیاه را از هستی میزدود و بالهایش را بست تا دیگر آواز نخواند.

خدا گفت:"صدایت ترنمی است که هر گوشی آن را بلد نیست فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند.سیاه کوچکم بخوان. فرشته ها منتظر هستند." و کلاغ هیچ نگفت.

خدا گفت:"سیاه چنان مرکب که زیبایی را از آن مینویسند و تو این چنین زیبایی ات را بنویس و اگر نباشی جهان من چیزی کم دارد خودت را از آسمان دریغ نکن."و کلاغ باز خاموش بود.

خدا گفت:" بخوان برای من. این منم که دوستت دارم سیاهی ات را و خواندنت را."

وکلاغ خواند.

این بار اما عاشقانه ترین آوازش را خواند و خدا گوش داد . . .


دوستاي كچل خودم زيارتتون قبول

 



پنج شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : vahid.sh

سلام

راستش من به اصرار کسی نویسنده نشدم،دیدم همه دارن نویسندگی رو پیشه میکنن یهویی منو جوگرفت گفتم نویسنده بشم!!

گذشته از جو گرفتگی خواستم ببینم چه حسی داره و یه تجربه جدید باشه واسم.

و اما اولین پستم...

 



ادامه مطلب ...


 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وب دانشجویان اپتومتری90 و آدرس opto90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.