اپتومتـــــــــــری90
سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

 يه روز یه ترکه، اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!

جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. .

یه روز یه رشتیه - اتفاقاً آخوند هم بود.. !

- اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدا کرد.. .

یه روز یه لره بود، به اسم شاپور بختیار؛

جونش رو برای عقایدش از دست داد، با او نا مهربانی کردیم، تا اینکه در مأمن و آسایشگاه دور از وطن، سرش رو بریدند.. .

یه روز ما همه با هم بودیم.. ،

ترک و رشتی و لر و اصفهانی و .. !

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم، و اینجوری شادیم.. ؛

خیلی خوش می گذره.. !نه؟؟؟!!!!



دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : sunboy

ازپشت آشنانمیزنه؟؟



دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : rezaei



دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : rezaei

سوأل اول :
فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی

سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

پاسخ:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟)
مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!

سوأل سوم:
پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم
پنجمی چیه؟

پاسخ: Nunu؟
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.



شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 2:3 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

من از دست ديگران ناراحت نميشوم

.

.

.

.

.

.

.

فقط نظرم را در موردشان عوض ميکنم...



شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 2:1 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

 



چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, :: 13:15 ::  نويسنده : rezaei



پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : rezaei



پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : rezaei

بزرگ که میشوی....

 غصه هایت زودتر از خودتــــــــــــ قد میکشند...

 درد هایت نیــــــــــــــز...

غافل از اینــــــــــکه لبخندهایت را،

   در آلبـــــــــــــــوم های کودکی جا گذاشته ای....!

   و ناخواسته وارد دنیای خنده های مصنوعی میشوی...

   شاید بزرگ شدن آن اتفاقی نبود که انتظارش را میکشیدیم.



چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 16:25 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

زردی چشم نشانه چیست؟

در طب رایج نیز برای تشخیص بیماری‌ها به بررسی وضعیت اسکلرا ،مردمک و شبکیه می‌پردازند. هرگونه تغییر رنگی در این مناطق نشانه بروز بیماری در فرد است. به‌عنوان مثال اختلالات کبد مانند هپاتیت باعث تغییررنگ سفیدی چشم و تمایل آن به زردی می‌شود. ابتلا به فشارخون بالا و دیابت نیز تغییرات خاصی را در ناحیه شبکیه چشم ایجاد می‌کند. علاوه بر این درمانگران با مشاهده عنبیه و تشخیص هاله در بخش بالایی آن می‌توانند احتمال ابتلا به بیماری چربی خون را در بیماران‌شان تشخیص دهند.

 



سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 15:52 ::  نويسنده : sunboy

اندرحکایت خواهران مبارز...



یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

پیرزن 70 و اندی ساله مشهدی خودش هم نمی داند دقیقا متولد چه سالی است اما دقیقا یادش است که نیکبخت واحدی در کدام بازی چندتا گل به کدام تیم حریف زده (!) حتی خاطره تلخ شش تایی استقلال را هم به یاد دارد. او تنها زنی است که می تواند وارد استادیوم آزادی شود. قسمتی از گفت و گوی او را می خوانید:


-

از بچگی هایم طرفدار فوتبال بوده ام. از همون بچگیا آبی ام. من آبی ام، خدا آبیه منم آبی ام ...

 

- به پوسترهایی که روی دیوارهای خانه اش است اشاره می کند و می گوید: «این ها همه شان قهرمانان من هستند، هر وقت بروم تشویق شان کنم گل می زنند، هر وقت من نروم می بازند! من همه استادیوم ها می رم، آزادی می رم، شیرودی می رم، تختی می رم، پارس می رم، مرغوبکار می رم. هر جا آبی بره، منم می رم. سال پیش قرار بود با قهرمانانم، سعودی هم برم که عشقی گفت اجازه نمی دم بری. (عشقی اسمی است که ننه آبی با آن شوهرش را صدا می زند)».
- سال های 56-55 بود. عشقی آن وقت ها راننده اتوبوس بود. در راه بیرجندت تصادف کرده بود. ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم. از خدا خواستم کارم رو درست کنه، حال عشقی هم اصلا خوب نبود. آقایی که بعدا فهمیدم اسمش کامرانی است آمد جلو گفت چرا گریه می کنی؟ کاری از دستم برمیاد انجام بدم. منم مشکلم رو گفتم. او هم گفت من رو می بره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربیارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.
- هر وقت که می رم استادیوم برای بازیکنا می خونم: «خوشگلا گل می زنن، عزیزا گل می زنن، سالارا گل می زنن ...» آنها هم در رختکن برای من می خوانند: «مادر ما خوش آمدی، سرور ما خوش آمدی ...  به من می گفتن ننه بگو خوشگلا گل می زنن».
- فقط استقلال فقط آبی. تا به حال از خیلی جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم می گفتن تورو خدا بیا واسه ما باش، همشهری خودت هستیم. خود علی پروین می آمد می گفت بیا باشگاه پرسپولیس، خودم برات خونه می گیرم، حقوق می دم، می برمت با تیم خارج. من هیچکدوم از اینارو از استقلال نمی گیرم اما فقط آبی بودم و آبی می مونم.



یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : tayebeh dehbani

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت گفت :من پول لازم دارم!

درخت گفت :من پول ندارم ولی سیب دارم اگر میخواهی میتوانی تمام  سیب های من را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول به دست آوری. آنوقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد.

هنگامی که پسر بزرگ شد،تمام پولش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت میخواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم.درخت گفت:شاخه های درخت را قطع کن آنها را ببر و خانه ای بساز و آن پسر تمام شاخه های درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود.پسر بعد از چند سال،بدبختر از همیشه برگشت و گفت:میدانی؟من از همسر و خانه ام خسته شدم و میخواهم از آنها دور شوم اما وسیله ای برای مسافرت ندارم.درخت گفت مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روی آب بیندازو برو.پسر آن درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت اما درخت هنوز خوشحال بود.....

شما چی دوستان؟آیا حاضرید دوستانتان را شاد کنید؟آیا حاضرید برای شاد کردن دیگران بها بپردازید؟آیا پرداخت این بها حد و مرزی دارد؟

مسیح فرمود بهترین دوست کسی است که جان خود را فدای تو کند.

آیا شما حاضرید برای خوشبختی و شادی کسی حتی جان خود را فدا کنید؟منظورم این نیست که باید این کار را بکنید،منظورم از این پرسش فقط یک چیز بود آیا کسی را بی قیدو شرط دوست دارید؟چند نفر؟

عشق پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد.عشق،عطر و طراواتی است که باید بادیگران تقسیم کرد.

باامید به اینکه آسمون زندگیتون به رنگ یکرنگی عشق باشه...



یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 18:19 ::  نويسنده : rezaei

میخوام ببینم کیه که نیاد وبلاگ!!!!!!

میدونین با کی طرف هستین؟؟؟؟؟مامور مخصوص حاکم بزرگ میتی کمون



چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : rezaei

این روز ها دلم اصرار دارد فریاد بزند

اما من جلوی دهنش را می گیرم

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد

این روزها خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهل دنیا خط خطی نشود.



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وب دانشجویان اپتومتری90 و آدرس opto90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.